گروه بینالملل سپیدار خبر - تحولات ژئو استراتژیک و اقتصادی جهان و پیامدهای آن بر مشرق زمین عنوان پژوهشی است که ریاض عید تحلیلگر مسایل راهبردی منطقه در آن موقعیت منطقه هلال حاصل خیز در استراتژیهای بینالمللی و انعکاس درگیری این استراتژیها بر هلال حاصلخیز را مطرح کرده است.
(منطقه "هلال حاصلخیز" نام بخش تاریخی از خاورمیانه است که نخستین بار از سوی جیمز هنری بریستد باستان شناس دانشگاه شیکاگو بر این بخش از جهان گذاشته شد. این منطقه از غرب به دریای مدیترانه، از شمال به شمال سوریه، از جنوب به شبه جزیره عربستان و از شرق و جنوب شرقی به خلیج فارس محدود میشود. این منطقه که امروزه کشورهای مصر، فلسطین اشغالی ، لبنان و نیز کرانه باختری رود اردن و نوار غزه و بخشهایی از اردن، سوریه، عراق، جنوب شرقی ترکیه، غرب و جنوب غربی ایران را دربرمیگیرد، با رودهای نیل، دجله، فرات و رود اردن سیراب میشود. جمعیت هلال حاصل خیز را امروزه نزدیک به ۱۲۰ میلیون یا دست کم یک چهارم جمعیت کل خاور میانه تخمین میزنند .)
نویسنده در این پژوهش به نظریه اوراسیا (اتحاد بین اروپا و آسیا) به عنوان چالش اساسی استراتژی آمریکا با هدف ممانعت از ایجاد این اتحاد جهت تسریع در روند تجاوز به منطقه در بخشهای مختلف آن شامل هلال حاصلخیز یا آفریقا یا سواحل اقیانوس آرام در آسیا پرداخته و در پنج موضوع مختلف نتایج خود را ارائه کرده است.
رویکرد عمومی دنیا در چارچوب درگیریهای بینالمللی برای تحمیل نظام چند قطبی در تقابل نظام تکقطبی به نمایندگی آمریکا به سمت فراکسیونهای فراقومیتی پیش رفته است. فراکسیونهای فراقومیتی مفاهیم جدیدی برای تمامیت و امنیت کشورها ارائه کرده و محورهای متخاصم ملزم به هماهنگی با یکی از این محورها در جهت تأمین منافع خود هستند.
سقوط نظام سرمایهداری و ضعف قدرت آمریکا برای کنترل جهان فرصتی را برای کشورهای هلال حاصلخیز فراهم آورد تا انتفاضه را بر ضد توافق سایکس پیکو انجام دهند. درگیریهای موجود در قرن 21 به نفع گروهی خواهد بود که بتواند تسلط بر منطقه هلال حاصلخیز را به دست آورد، چرا که علاوه بر منابع انرژی موجود در این منطقه جغرافیای سیاسی آن را نیز به نفع خود مورد بهرهبرداری قرار میدهد.
جنگ انرژی که در این منطقه در گرفته به سقوط برخی رژیمهای عربی و حذف رویکردهای اخوانی و تکفیری و همچنین جریان موهوم پان عربیسم و نظام قومی عربی منجر شده است. به این ترتیب منطقه هلال حاصلخیز در محوریت سه پروژه قرار گرفتن است: اول پروژه یهودی صهیونیستی که با بخش رویکردهای وهابی و اخوان در خلیج فارس تلاقی پیدا کرده است. دوم پروژه اخوانی و ترکی که با ائتلاف چهارجانبه عربستان ، قطر ، امارات و کویت تلاقی دارد. سوم: پروژه ایرانی و محور مقاومت که شامل ائتلافهایی گسترده شده از لبنان تا سوریه و عراق و یمن میشود، این پروژه حتی حمایت اجلاس همکاری های شانگهای را نیز جلب کرده است، پروژه مذکور در منطقه هلال حاصلخیز بر اساس ائتلاف سیاسی و اقتصادی به همراه روسیه و چین وارد مبارزه با آمریکا شده است.
بر اساس این گزارش محور مقاومت از تجربه نیروهای مردمی حامی ارتش ها، استفاده میکند، چرا که این تجربه تأثیرگذاری خود را به اثبات رسانده است. مقاومت میداند که یکی از اهداف پروژه صهیونیستی آمریکایی در منطقه ضربه زدن به دولتهای غیرنظامی مستقر در منطقه هلال حاصلخیز است و تحولات سوریه نیز در همین راستا دنبال میشود. محور مقاومت میداند که موجودیت رژیم صهیونیستی بر پایه همین استراتژی غربی در منطقه قرار داده شده است تا بتواند بخش اساسی از مأموریت تحقق پروژههای غربی برای تجزیه منطقه و از بین بردن رویکردهای ملی آن را دنبال کند.
این پژوهش به بررسی جایگاه منطقه هلال حاصلخیز در سطح اوراسیا برای آمریکا پرداخته و به دیدگاههایی که در زمینه اتحاد اروپا و آسیا به عنوان یک دیدگاه استراتژیک مطرح است و نظریات نیکلای زبیگمن گرفته تا زبیگنیو برژینسکی در کتاب صفحه بزرگ شطرنج در مورد اهمیت منطقه اوراسیا برای ایالات متحده آمریکا اشاره کرده است.
نویسنده همچنین به تحولات بزرگ ژئواستراتژیک در جهان و اثر آن بر منطقه هلال حاصلخیز و سقوط دیوار برلین گرفته تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بروز آمریکا به عنوان قطب رویکرد تک قطبی جهان و همچنین تغییرات استراتژی دولت آمریکا در انتقال مرکز ثقل استراتژیک خود از خاورمیانه به منطقه پاسفیک را مورد توجه قرار داده است. طرحی که براساس آن اخوان المسلمین و گروههای تکفیری به عنوان نمایندگان آمریکا در منطقه تعیین شدند. این رویکرد با رسیدن ولادیمیر پوتین به قدرت در روسیه در سال 2000 و بروز رویکرد اوراسیا به عنوان محور اساسی استراتژی بینالمللی روسیه جدید مطرح شد.
آنچه از پیش چشم شما می گذرد متن کامل این گزارش راهبردی است:
پایان قرن گذشته میلادی و آغاز قرن جدید تحولات ژئواستراتژیک بزرگ و جهانی و حوادث مهمی را به وجود آورد که آثار و پیامدهای سیاسی مصیبت باری برای تمام جهان به صورت عام و مشرقزمین و هلال حاصلخیز به صورت خاص بر جای گذاشت. عبارتهای هلال حاصلخیز یا کشورهای بینالنهرین یا سوراقیا ( سوریه و عراق)یک مضمون دارند و منطقه ای از جغرافیای سیاسی هستند که به عنوان نقطه تلاقی سه قاره و محل اتصال مسیرهای متعدد دریایی و زمینی و هوایی بیشترین تأثیر را در ترسیم سیاستهای دولتهای استراتژیک ایفا میکنند.
این منطقه یکی از مهمترین مناطق تداخل بین نیروهای زمینی و دریایی و هوایی به شمار رفته است و از دیدگاه ژنرال الکساندر دوسیفرسکی از دانشمندان علوم ژئو پلتیک منطقهای بسیار حساس برای تعیین سرنوشت دنیا به شمار میرود. وی در این رابطه میگوید: این منطقه عربی منطقهای است که قارههای آسیا و آفریقا و اروپا را به هم متصل میکند و کلید اصلی دفاع هوایی است و قاره آفریقا و اروپا به شمار میرود. منطقه مذکور منطقهای مهم و سرنوشتساز در استراتژیهای اوراسیایی آمریکا و روسیه به شمار رفته و از گذشته تاکنون محور درگیریهای جهانی برای تسلط بر دنیا است. از آنجایی که ما در دوره جهانیسازی و انقلاب ارتباطات و اطلاعات قرار داریم و مسافتهای و زمانها کوتاه شده و دنیا بهعنوان یک دهکده کوچک جهانی درآمده، امیدها و منافذ مداخله خارجی در این مناطق نیز مهیا شده است.
از آنجا که زمان کنونی زمان تشکیل فراکسیونهای فرا قومیتی و محورهای منطقهای و بینالمللی تأکید برای ترسیم نظام جدید جهانی است، مفاهیم جدیدی در زمینه تمامیت و امنیت پشتیبانی شده کشورها و همکاریهای امنیتی مبتنی بر مبنای موازنه منافع بین متحدان مطرح شده که جایگزین امنیت استراتژیک کنونی در موازنه های قدرت شده است. از آنجا که اقتصاد نیز در عصر جهانی سازی، جهانی شده است، به عامل اصلی بروز جنگهای موجود در منطقه از گذشته تاکنون تبدیل شده است.
همچنین منطقه هلال حاصلخیز از آغاز قرن گذشته میلادی هدف درگیریهای جهانی برای کسب انرژی بوده است، چرا که منابع خام انرژی گستردهای در اختیار دارد. علاوه بر اینکه موقعیت ژئو پلتیک خاصی دارد که کسی که در این منطقه مسلط شود، به معنی تسلط بر تمام دنیا است.
بنابراین ما باید تحولات اقتصاد جهانی و تأثیرات آن بر دولتهای مشرقزمین را در قالب سؤالهای زیر بررسی کنیم:
1- منطقه هلال حاصلخیز چه ویژگیهایی برای آمریکا و روسیه دارد که آمریکا آن را به عنوان عرصهای جدید برای این رقابت در نظر گرفته است؟
2- تحولات ژئواستراتژیک بزرگ جهانی و تأثیرات آن در منطقه هلال حاصلخیز چگونه است؟
3- پروژههای بینالمللی و منطقهای بزرگ رقابت کننده در این منطقه چیست و نحوه تعامل یا تقابل با هر یک از این پروژهها چگونه است؟
پاسخ سوال اول:
تأثیر ژئو پلتیک که این منطقه بر تصمیمسازیهای دولتهای بزرگ نظیر روسیه و آمریکا و اهمیت این منطقه در نظر دانشمندان علوم ژئو پلتیک و استراتژی روسیه و آمریکا باعث شده است که آمریکا آن را عنوان عرصهای جدید برای درگیریهای خود انتخاب کند.
اهمیت منطقه هلال حاصلخیز که در مرکز و جنوب خشکیهای اوراسیا قرار دارد را برای آمریکا تنها میتوان از طریق بررسی دقیق خاستگاههای اساسی نظرات دانشمندان ژئو پلتیک آمریکایی متوجه شد که تأثیرات شدیدی در تصمیمسازیهای رؤسای جمهور این کشور دارد. لذا در اینجا دیدگاههای سه نفر از مهمترین متفکران استراتژیست را در این رابطه مورد بررسی قرار میدهیم:
اول: هالفورد مکندر جغرافیدان مشهور انگلیسی در سال 1904 که کتاب مشهور و تاریخی "محیط جغرافیایی تاریخ " را نگاشته است. این کتاب یکی از مهمترین کتابها در موضوعات ژئو پلتیک در دنیا است. در این کتاب دیدگاه مشهور مکندر در مورد قلب زمین مطرح میشود. وی اولین کسی است که توجه همه را به اهمیت اوراسیا جلب کرده و این منطقه را خاستگاه جغرافیایی میداند و معتقد است کسی که بر این منطقه مسلط شود در تمامی جزایر جهان مسلط شده و کسی که بر جزایر جهان مسلط شود، بر تمامی جهان مسلط شده است. منظور مکندر از جزایر جهان سه قاره آسیا و اروپا و آفریقا است.
ناپلئون بناپارت در سفر به روسیه اهمیت این منطقه را قبل از مکندر متوجه شده بود. همچنین ویلیام دوم قیصر آلمان و هیتلر و موسیلینی نیز اهمیت این منطقه برای تسلط بر اروپا و جهان را متوجه شده بودند. نظریه مکندر با برخی نظریههای مطرح شده انگلیسی در مورد تسلط بر مسیرهای دریایی جهت تضمین تسلط بر جهان مطرح شد. تعارض فکری بین دو نظریه بر این اساس بود که به اعتقاد مکندرگروههایی که بتوانند در منطقه اوراسیا مسلط شوند، امکان حمله به مستعمره نیروی دریایی را خواهند داشت.
اوراسیا منطقهای بود که مرزهای غربی آن در شرق اروپا و مرزهای شرقی آن در آسیای میانه و قفقاز بود. مکندر در تحلیلهای خود از اروپا گرایی مفرط برخوردار بود، ارزیابیهای وی در مورد اهمیت جغرافیایی منطقه عربی به عرصهای برای انتقاد از نظریات وی تبدیل شده بود و برخی ها این نظریات را گسترده تر کردند، اما بنا بر این واقعیت که ذخایر گسترده نفت و گاز در خاورمیانه بعد از وی کشف شد، دیگر هیچ قدرت بزرگی نمیتوانست بدون در اختیار داشتن محیط امنیتی و استراتژیک منطقه ادعای تسلط بر دنیا را داشته باشد.
دوم: دومین استراتژیست مورد نظر نیکلای اسپیکمن است که نظریه خود را در مورد اوراسیا یا هلال داخلی مطرح کرده و تسلط بر این منطقه را خاستگاهی برای تسلط بر تمام دنیا معرفی کرده است.
سومین استراتژیست مطرح زبیگنیو برژنسکی مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیسجمهور اسبق آمریکا و استاد سیاست خارجی در دانشگاه جان هاپکینز آمریکا و مشاور اعلام نشده و مؤثرترین نظریهپرداز دولت باراک اوباما است. وی در کتاب خود با عنوان عرصه بزرگ شطرنج که آن را در سال 1997 تالیف کرده، در مورد اهمیت گسترده منطقه اوراسیا برای آمریکا صحبت کرده است، منطقهای که برای آمریکا حتی از خاورمیانه نیز مهمتر تلقی میشود. برژینسکی در نوشتههای خود از تألیفات مکندر تأثیر پذیرفته و میگوید علم ژئو پلتیک از ابعاد منطقهای به ابعاد جهانی رسیده است.
وی اهمیت فوقالعاده برای منطقه و آسیا در چارچوب منافع جهانی آمریکا قائل است و معتقد است آمریکا به عنوان قدرتی که وابسته به این منطقه نیست، باید تسلط خود را در گوشه و کنار این منطقه بگستراند. بر اساس دیدگاههای وی دشمن احتمالی آمریکا در چارچوب رقابتهای بینالمللی نیز سعی خواهد داشت بر این منطقه تسلط داشته باشد. به این ترتیب آمریکا باید مانع از حضور و قدرت نمایی هر کدام از قدرتهای جهانی نظیر روسیه و چین یا قدرتهای در حال توسعه منطقهای نظیر ایران و ترکیه در این منطقه شود.
آمریکا از زمان جنگ سرد تسلط بر منطقه ای که از دیدگاه برژنسکی مهم ترین پل های بین قاره ای به شمار میرفته را در اختیار گرفته تا بتواند اتحاد جماهیر شوروی را مهار کرده و مانع از گسترش آن شود. در این چارچوب هلال حاصلخیز همچنان بزرگترین پل موجود از جنوب به سمت اوراسیا به شمار میرود. مداخلههای آمریکا در خاورمیانه در طول جنگ سرد همگی با هدف مهار و انزوای اتحاد جماهیر شوروی از این منطقه صورت گرفته است. از جمله این مداخله ها شرکت در کودتای 28 مرداد برای سرنگونی دولت دموکراتیک و منتخب محمد مصدق در ایران در سال 1953 و کودتا بر ضد وحدت مصر و سوریه در سال 1961 و جنگ سال 1967 و دیگر تحولات منطقهای بوده است.
مداخلههای آمریکا در هلال حاصلخیز همچنان با این هدف دنبال میشود. تازهترین سوال در این رابطه را میتوان از پاسخ ژنرال چهار ستاره آمریکایی مارتین دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور به سؤال سناتور باب کورکر برداشت کرد که در نشست سه ماه اخیر در کنگره آمریکا در زمینه اهداف این کشور در هجمه بر ضد سوریه، با صراحت نظامی خاص خود گفت: من نمیتوانم در مورد اهدافی که به دنبال تحقق آن هستیم، به این سؤال پاسخ دهم.
صلح و امنیت از طریق جنگ
از اهداف مرحلهای آمریکا در پروژه سوریه میتوان سه هدف اصلی را برشمرد:
1- زمینه سازی برای تجاوز تا مرزهای روسیه.
2- ایجاد شرایطی برای تضمین جنگ جهانی سوم.
3- حفظ نظام ارزها و دلارهای نفتی .
بنابراین منطقه هلال حاصلخیز مانند گذشته در استراتژی آمریکا مهمترین پل از سمت جنوب به سمت اوراسیا به شمار میرود. این موضوع برای روسیه به عنوان وسیع ترین کشور دنیا که بعد از انضمام شبه جزیره کریمه مساحت آن به حدود 18 میلیون کیلومتر مربع رسیده نیز به همین صورت است. مسکو معتقد است که دولتهای همسایه منطقه خطوط اول دفاع از این کشور هستند و روسیه اجازه نمیدهد کسی بر آنها مسلط شود. به این ترتیب منطقه خاورمیانه در ابعاد کامل خود بر اساس پروژه اوراسیای روسیه اولویت امنیتی و استراتژیک و منطقه کلیدی به شمار میرود و دفاع از آنها و ممانعت از تسلط آمریکا بر آنها مانند دفاع از مسکو لازم است.
الکساندر دوگین رهبر اوراسیاییهای جدید در روسیه و مؤلف کتاب مبانی ژئو پلتیک معتقد است که پروژه کامل اوراسیایی بین محورهای خشکی به رهبری روسیه، جهان عرب را یکی از سه کمربند اصلی خود میشمارد، دو کمربند امنیتی دیگر شامل اورو آفریقا و کمربند پاسفیک است که مسکو برای جلوگیری از سلطهطلبی قطب آمریکایی بر روی آنها حساب کرده است. خاورمیانه نقطه درگیری ژئو پلتیک روسیه و آمریکا بوده و پیروزی روسیه در این منطقه حتمی میباشد.
دوگین معتقد است که پروژه اوراسیایی در هلال حاصلخیز با دو مانع جدی مواجه است. مانع اول مضمون ایدئولوژیک پروژه عربی است. دوگین معتقد است این موضوع به خود عرب ها مربوط است. محور دوم در این زمینه رویکردهای افراطگرایی اسلامی در ایجاد دولت خلافت است که با وجود آن تحقق پروژه روسیه غیرممکن است. دوگین معتقد است که ولادیمیر پوتین فرستاده ای برای روسیه است تا رویای اوراسیایی این کشور را محقق کرده و عظمت روسیه بزرگ را بار دیگر زنده کند. بسیاری از تحلیلگران ژئو پلتیک و ژئواستراتژیک نیز معتقدند در صورتی که وحدت اوراسیا محقق شود، رویکردی وحشتناک برای آمریکا به وجود میآید. چرا که این منطقه نقته فروپاشی قدرتهای بزرگ جهانی قبل از جنگ جهانی دوم برای تسلط بر دنیای سیاست و اقتصاد تا دنیای معاصر به شمار می رود.
پاسخ سؤال دوم:
در مورد تحولات ژئواستراتژیک و بزرگ جهانی و تأثیرات آن بر پروژه هلال حاصلخیز میتوان به چند مورد اشاره کرد:
الف: سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اواخر قرن گذشته میلادی منجر به ایجاد نوعی اختلال در توازن نظام دو قطبی جهان و از بین رفتن جایگاه امت اسلام و جنبشهای آزادیبخش در درگیری موجودیتی با دشمن اشغالگر و جریانهای استعماری شد. به این ترتیب نظام دو قطبی دنیا که بعد از جنگ دوم جهانی و در جریان جنگ سرد پدید آمده بود، از بین رفت و عرصه جهانی برای آمریکا به عنوان تنها قدرت جائر حاکم بر سرنوشت جهان خالی شد.
ب: بروز پدیده آمریکا به عنوان رهبر نظام تک قطبی در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و روی کار آمدن نو محافظهکاران در این کشور، باعث شد رویای امپراتوری جهان و توسعه ائتلاف ناتو و فراگیر شدن آن در دولتهای اروپای شرقی سابق، در ذهن سردمداران آمریکایی زنده شود. از دیدگاه آنها این موضوع میتوانست به مهار روسیه و انزوای این کشور و تجزیه و فروپاشی آن منجر شود.
آنها کلید اصلی بقای امپراتوری آمریکا و تسلط آن بر جهان را تسلط بر منابع نفت و انرژی و در اختیار داشتن سرنوشت ما و باقی ماندن بازارهای جهانی زیر سلطه دلار میدانستند و بر این اساس جنگهای پیش دستانهای را با عنوان رویکردهای جدید این امپراتوری در پیش گرفتند. از آنجا که منطقه هلال حاصلخیز و دولتهای حاشیه خلیج فارس بیش از 60% از ذخایر انرژی دنیا را در اختیار دارد، این منطقه پیامدهای این رؤیاپردازی آمریکا را که ناشی از بروز جنگ ها و تخریب دولتها و جوامع و اقتصاد این کشورها است، همچنان متحمل میشود.
ج: تغییر متوالی رویکردهای آمریکا در دو دوره ریاست جمهوری باراک اوباما که در نتیجه شکستهای این کشور در منطقه به وقوع پیوسته بود. این سیاستها به این سرعت تغییر میکرد:
اول: تلاش برای مقابله با رشد روزافزون اقتصاد چین که براساس شاخصهای صندوق بینالمللی پول از رشد اقتصادی آمریکا فراتر رفته و تولیدات اقتصادی آن در سال جاری به مبلغ 17.6 تریلیون دلار رسیده است. این در حالی است که آمریکا با تولیدات اقتصادی به میزان 17.4 تریلیون دلار در رتبه دوم قرار گرفت است. به این ترتیب آمریکا تصمیم گرفت از خاورمیانه عقبنشینی کرده و به سمت خاور دور و جنوب آسیا گرایش پیدا کند تا بتواند با اژدهای چینی که مشکلات اقتصادی و سیاسی برای آن ایجاد کرده، مقابله کند. واشنگتن رویکردهای اخوانی و جریانهای تکفیری را به عنوان نماینده منافع خود و رژیم صهیونیستی در منطقه ایجاد کرد.
آمریکا بعد از شکست این گروه ها ارتشهای تکفیری جهان را در منطقه بسیج کرده و رژیمهای عربی حاشیه خلیج فارس را با همکاری ترکیه و رژیم صهیونیستی مسئول تأمین مالی و تسلیحاتی و جذب تروریستهای مختلف کرد تا روند اجرای جنگهای نیابتی و تخریب منطقه هلال حاصلخیز و ایجاد خاورمیانه مبتنی بر رویکردهای فرقه ای را براساس طرح سایکس پیکو 2 دنبال کند. چرا که اهداف توافق سایکس پیکوی 1 برای تجزیه منطقه به رژیمهای فرقهای و مذهبی و ایجاد فتنه سنی و شیعه در منطقه برای از بین بردن وحدت و و مقابله با توسعه روزافزون ایران و روسیه و چین به پایان رسیده بود.
اوباما خیلی زود و بعد از شکست گروههای تکفیری در براندازی دولت سوریه و تغییر عرصه درگیریهای میدانی به دست دولت این کشور متوجه شد که خلأ موجود در خاورمیانه به سرعت به دست ایران و سوریه در حال پرشدن است، به همین علت به سرعت محاسبات خود را به هم زده و تصمیم گرفت این بار با توان نظامی خود برای اشغال منطقهای به بهانه مبارزه با تروریسم به خاورمیانه باز گردد، به همین علت دستور انجام حمله به موصل و الانبار را به داعش داد، این موضوع را وسلی کلارک در گفتوگو با سی ان ان اذعان کرده و گفته است که آمریکا داعش را ایجاد کرد.
وی ابراز عقیده کرد که این بار هم هیچ چارهای برای مهار نقش روسیه و انزوای ایران و محاصره چین جز در صورت تسلط بر گذرگاه ورودی به منطقه هلال حاصلخیز وجود ندارد، منطقهای که براساس استراتژی روسها شاه کلید مسکو به شمار میرود. اگر این منطقه سقوط کند، مسکو در آستانه سقوط قرار خواهد گرفت. در چنین شرایطی ایران قدرت خود را از دست خواهد داد و عمق حیاتی عربی خود را از دست داده و نقش محور مقاومت به پایان خواهد رسید.
دوم: مقابله با کسری تجاری و بدهی داخلی این کشور جهت خروج از بحران اقتصادی که در سال 2008 گریبانگیر آمریکا شده و همچنان بدون راه حل ادامه پیدا کرده است. کارتلهای صنایع نظامی و تسلیحاتی آمریکا که از سوی نو محافظهکاران حمایت میشوند، به دولت این کشور توصیه کردند که برای خروج از بحران اقتصادی تنها دو راه حل در پیش دارد:
الف: تکیه بر صادرات نفت و گاز صخره ای به دنیا بعد از خودکفایی که آمریکا در پایان سال 2016 در این زمینه به دست خواهد آورد، البته این اقدام طولانی مدت خواهد بود.
ب: رویکرد دوم که نتایج فوری و تضمین شده دارد، ایجاد جنگ در منطقه خاورمیانه بر اساس نظریه انتشار هرجومرج ویرانگر و خلاق در این منطقه است.
منافع آمریکا از چنین جنگی شامل موارد زیر است:
- تخریب منطقه و فرسایش آن، تزلزل در ایران و مجبور کردن آن به عقبنشینی در مذاکرات هستهای با 1+5 و به فرسایش کشاندن و تحت پروژه احداث خط لوله گاز ایران به ساحل سوریه.
- فرسایش روسیه جهت جلوگیری از استفاده این کشور از گاز دریای مدیترانه بعد از امضای قراردادهای انرژی با سوریه.
- محاصره چین از طریق قطع راه ابریشم و خط آهن سریعالسیری که شانگهای را به سواحل سوریه در دریای مدیترانه میرساند.
- تحریک کارخانههای تولید سلاح و تجهیزات نظامی و به گردش درآوردن چرخه اقتصاد آمریکا و بهبود اوضاع اقتصادی این کشور و کاهش سطح بیکاری. بعد از جنگ داعش در منطقه شاخصهای اقتصادی آمریکا که اخیراً منتشر شده، نشان میدهد که شرکتهای تسلیحاتی طرف قرارداد با وزارت جنگ آمریکا در سه ماهه اول حمله داعش، بهبود شرایط اقتصادی را شاهد بوده اند. به گونهای که سهام شرکت لوکهید مارتین 9.3 درصد و شرکتهای ریتون و نورث تروب گرامان 3.8 درصد و سهام شرکت جنرال دینامیک 4.3 درصد رشد داشته است. در شرایط کنونی خاورمیانه به بزرگترین بازار مصرفی تسلیحات آمریکا در سال جاری و سال گذشته تبدیل شده است.
نظرات شما عزیزان: